• وبلاگ : کوچه باغ کهکشون
  • يادداشت : يه برخورد، يه نفس عميق!
  • نظرات : 0 خصوصي ، 4 عمومي
  • ساعت ویکتوریا

    نام:
    ايميل:
    سايت:
       
    متن پيام :
    حداکثر 2000 حرف
    كد امنيتي:
      
      
     
    به نام خدا

    سلام

    "حاج آقاي وزيري رو ديدم که آروم براي هميشه خوابيده بود..."

    هر دو سه باري که اين جمله رو خوندم يه حال خاصي شدم..
    نه بد نه خوب نه..
    پاسخ

    سلام دقيقا حالي که من اون روز داشتم! اما حاج آقا وزيري مزارشون يجوري بود احساس ميکردي کنارت نشسته و داره به همه درد دلات گوش ميده،... يجوري... مثل... مزار شهدا... يه حس خاص...، خيلي مهربووون!