سفارش تبلیغ
صبا ویژن

کوچه باغ کهکشون

هی میگن آپ کن ملت میان میبینن!
خوب من چی آپ کنم؟
هیچی به ذهنم نمیرسه!
نه که نرسه ها
همه اتفاقای اطراف دیگه برام تکراری شدن. هیچ چیز دندون گیری توش نمیبینم که بخوام برای دیگران هم نقلش کنم. ای بابا روزگار!
تو جوونی پیر شدیم رفت پی کارش!

انگاری همین دیشب بود با م زیر سقف آسمون رو چمنا دراز کشیده بودیم و آواز میخوندیم!

مثل یک رنگین کمون هفت رنگ
سرگذشت زندگیمون رنگ رنگ
 
ای صمیمی ای قدیمی هم قطار
در دل شب شبنم عشقی بکار
 
شهر شب با مردم چشمک زنش
غصه هامو ریخته توی دامنش
 
ازدحام کوچه های بی کسی
پر شده از یک بغل دلواپسی
 
این منم دلواپس بود و نبود
از غم ای کاش ها چشمم کبود
 
تا به کی از آرزوهامون جدا
با تو هستم ، با تو مستم ، ای خدا
 
بغچه عشقم همیشه باز باز
جا نمازم تشنه راز و نیاز
 
همزبونی ها اگه شیرینتره
همدلی از همزبونی بهتره

***
دوران  نوجوونی هم گذشت با همه ی عوالمش!


نوشته شده در یکشنبه 89/9/21ساعت 3:47 عصر توسط iran نظرات ( ) |

Design By : Pichak